...
پیرزن طبقه هم کف مرد . و فقط در اندازه ی یک برگه آ-چهار روی برد اطلاع رسانی آپارتمان و چند تا ماشین که دیشب به ماشینهای کوچه اضافه شدند و همین .
دو هفته قبل مقابل در همیشه باز آپارتمانش صدایم زد و گفت: برام سیب بخر مادر جان. اما من پیچوندمش گفتم ماشین منتظرمه و شب که برگردم براش می خرم. اما هیچ وقت نخریدم ... حالا هم که مرده دیگه .
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 16:8 توسط reza mousavi
|